کافه در سینمای ایران چه جایگاهی دارد؟ پاتوق رفقا، میعادگاه عشاق

مسعود پویا در همشهری نوشت :در سینمای ایران از کافه چگونه استفاده شده است؟ برای پرسش به این سؤال جز کافه‌هایی که در فیلم‌های دودهه اخیر میزبان عشاق دلخسته بوده‌اند، باید سراغی هم از سرفصلی مفصل و مربوط به سال‌های دور گرفت. در سینمای قبل از انقلاب، کافه یکی از لوکیشن‌های مهم محسوب می‌شد؛ لوکیشنی ثابت که هم اغلب محصولات سینمای عامه‌پسند از آن بهره می‌گرفتند و هم در فیلم‌های منسوب به سینمای روشنفکرانه («خشت و آینه» ) و جریان موج نو («قیصر»، «کندو» و «گزارش») هم کافه نقشی کلیدی ایفا می‌کرد. در سینمای عامه‌پسند دوربین عموما برای تفنن و تفرج تماشاگر به کافه می‌رفت. از دهه۳۰ کافه جاهلی به عنوان یکی از عناصر تکرارشونده سینمای فارسی جاافتاده بود و تا پیروزی انقلاب این داستان همچنان ادامه داشت.
بعد از انقلاب، با برچیده‌شدن بساط سینمای فارسی طبیعی بود که کافه هم به خاطره‌ها بپیوندد.
کافه‌نشینی به عنوان سنتی روشنفکرانه هم در دهه ۶۰ جایگاهی نداشت.جالب اینکه در تعدادی از ملودرام‌ها و اکشن‌های موادمخدری که از اواخر دهه۶۰ تا اواسط دهه۷۰ ساخته شدند، از جایی مثل کافه نادری (که روزگاری پاتوق چهره‌هایی چون صادق هدایت، مجبتی مینوی، جلال آل‌احمد، غلامحسین ساعدی و…) بود به عنوان محل قرار قاچاقچیان موادمخدر بهره گرفته می‌شد. با تغییرات اجتماعی- سیاسی جامعه در نیمه دوم دهه ۷۰، به مرور تعداد کافه‌ها در سطح شهر بیشتر شد و تغییرات جامعه در سینما هم انعکاس یافت. با باز شدن پای جوان‌ها و داستان‌های عاشقانه به فیلم‌ها، کافه هم به عنوان محل دیدار عشاق نمود پررنگی در سینمای ایران یافت. در ابتدای دهه۸۰ و در کنار انبوه فیلم‌های تین‌ایجری و عاشقانه که در آنها جوانان در کافه یکدیگر را ملاقات می‌کردند، فیلم «نیمه پنهان» (تهمینه میلانی) به بازآفرینی سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب پرداخت؛ به سال‌هایی که در کافه‌ها بحث سیاست داغ بود. هرچند در نیمه پنهان فضای کافه بیشتر شبیه چلوکبابی از کار درآمده بود، نفس به تصویرکشیدن دورانی که سینمای ایران سال‌ها درباره‌اش سکوت کرده بود، جالب توجه به نظر می‌رسید. در سال‌هایی که بهره گرفتن از لوکیشن کافه به امری معمول و متداول تبدیل شده و اغلب هم در استفاده از این مکان خلاقیت، ظرافت یا نکته خاصی مشاهده نمی‌شود، برای به یاد آوردن کافه‌ای به یادماندنی در سینمای ایران باید سراغ ۲۴سال پیش رفت. سال۷۴ مسعود کیمیایی فیلم «ضیافت» را درباره ۷ رفیق دبیرستانی ساخت؛ رفقایی که در دهه۵۰ وارد کافه ماطاووس واقع در خیابان شاپور شدند و در آنجا قرار ملاقاتی برای سال‌های بعد گذاشتند. کافه ماطاووس مهم‌ترین لوکیشن فیلم ضیافت است؛ جایی که علی (فریبرز عرب‌نیا)، جواد (رامین پرچمی)، رضا (حسن جوهرچی)، شهباز (مهدی خیامی)، رامین (بهزاد خداویسی) و اسی (محمد رجبی)، رفقای دبیرستان بدر گردهم می‌آیند و در حضور ماطاووس (یدالله رضوانی) قرار ملاقاتی برای سال‌ بعد می‌گذارند. فصل گرم و دلپذیر حضور رفقا در کافه ماطاووس با صدای آرتوش، دست‌هایی که به روی هم گذاشته می‌شود و رفاقتی که در فضا موج می‌زند، در کافه شکل می‌گیرد. برای نمایش وقوع انقلاب ۵۷ هم کیمیایی به صورتی موجز حمله مردم به کافه ماطاووس را به تصویر می‌کشد و در گذر به دوران پس از انقلاب هم باز تصویر تازه کافه ماطاووس و عوض شدن نام خیابان از شاپور به وحدت اسلامی، تغییر زمانه را به نمایش می‌گذارد. حالا که سال‌ها گذشته، نوبت به قرار قدیمی رسیده و بچه‌های دبیرستان بدر که حالا هرکدام شغلی و موقعیتی دارند دوباره به کافه ماطاووس می‌آیند. در فیلم ضیافت هرجا دوربین در کافه است همه چیز به سنت کیمیایی گرم و دلپذیر پیش می‌رود. کمتر فیلمی در سینمای ایران می‌توان سراغ گرفت که مثل ضیافت از کافه به شکلی هنرمندانه بهره گرفته باشد؛ کافه‌ای که در آن روزه رفاقتی چندساله افطار شود و رفقای قدیمی در آنجا سراغ هم بروند تا به قول علی یزدانی ببینند «بار کی بار شده و بار کی افتاده». کافه در ضیافت، مدرسه رفاقت است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.