متن آهنگ کیوان طالبی زاده عشوه فروش

من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
چون بت رخ توست بت پرستی خوش تر
چون باده زجام توست مستی خوش تر
در هستی عشق تو چونین نیست شدم
آن نیستی از هزار هستی خوش تر
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
ای در سر زلف تو پریشانی ها، من در لب لعت شکر افشانی ها
گفتی ز فراغ ما پشیمان گَشتی، ای جان چه پشیمان که پشیمانی ها
امروز مرا از برم ای یار بساز، ای گل گلِ صد برگ بدین خار بساز
ای عشوه فروش با خریدار بساز، ای ماه تمام با شب تار بساز
ای عشوه فروش با خریدار بساز
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی