ققنوس سوخته/ نگاهی به فیلم «شعله‌ور»

سینماسینما، محمد حمیدی
آخرین اثر سینمایی حمید نعمت‌الله و هادی مقدم دوست «شعله ور» فیلمی است با مضمون اخلاقی و روان شناسانه. فیلم حول شخصیت اصلی فرید (امین حیایی) می گردد. فرید انسانی است شکست خورده که علیرغم داشتن استعداد و تخصص های فنی خوب، به واسطه اعتیاد، شانس زندگی با همسر و فرزند خود را از دست داده و یک گذشته سوخته دارد. فیلم از زمانی شروع می شود که به نظر می رسد قرار است او ققنوس وار از میان سوخته های خود برخیزد و شروعی باشکوه را آغاز کند. او در حال ترک است و متادون مصرف می کند. می خواهد به شغل گذشته اش باز گردد و از همه مهم تر عزم آن دارد که برای فرزندش پدر خوبی باشد و شاید چون هنوز احساس می کند که به شرایط مناسبی برای پدر نمونه شدن نرسیده، او را پس می زند و نمی خواهد او را در کنار خود قبول کند. در این میان، فرید از مشکلات اخلاقی و روانی نیز رنج می برد کینه توز، فرافکن و حسود است و این مشکلات وی هستند که سرنوشت فیلم را تعیین می کنند.
به قول ملای روم: رو سینه را چون دیده ها هفت آب شوی از کینه ها وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
و آنکه نتوانسته باشد از کمند حسادت و کینه گریخته باشد، در وادی عشق راهی ندارد. فرید آدمی است که قدم در راه پرواز بر فراز خاکسترهای خود گذاشته است. لیکن هنوز نتوانسته بندهای درونی را بگسلد و همین امر او را برای بار دیگر خاکسترنشین می کند تا باشد که دفعه ای دیگر چنین همتی در او جمع شود.

بخش بزرگی از خصوصیات اخلاقی فرید را در گفتار او به راحتی می توان دید. بیننده در ابتدا این ضعف ها را جدی نمی گیرد مثلا جایی که تصمیم می گیرد با نیش و کنایه پزشک خود را تحقیر کند. رفتار وی صرفا مقداری تندخویی شخصی در کنار زبانی طعنه زن و کمی طنزپرداز در نظر گرفته می شود. همین خصوصیت طناز، دیالوگ ها و بحث های متعدد او با سایرین را کمی جذاب و قابل تحمل می کند یا در گفتگویی با مادر خود به مادرش تحکم می کند که به وظایف مادربزرگی خود عمل کرده و فرزند او را سرپرستی نماید. با وجود این مشکلات، در بخش ابتدایی فیلم، بیننده یک مسیر پرواز را برای او تصور می کند که با عشق جدید، شغلی جدید و حتی محل زندگی جدید همراه است. محل زندگی جدید او جایی است که در ذهن اغلب ایرانیان خشن ترین و بی رحم ترین اقلیم این کشور را تداعی می کند. جایی که فقر و محرومیت و کویرهای گسترده و قاچاق و خشونت آب و هوا دست در دست هم داده اند تا تصویر امروزه از سیستان و بلوچستان را بسازند. هر چند با تصویرپردازی های زیبای از مناظر شهری و طبیعی زیبای این استان، تصویر ذهنی بینندگان تا حدودی در هم می ریزد و بیننده ناآشنا با این خطه در می یابد که در این اقلیم هم زندگی در جریان است و زیبایی های خودش را دارد. بیننده انتظار دارد جوانه زدن ها و بارور شدن عشق و اشتغال و پیشرفت را در ادامه داستان ببیند که ناگهان ماجرا به کل با یک واقعه ظاهرا فرعی و کوچک دگرگون می شود و آن هم ورود غواصان قهرمانی است که از قضا یکی از آنها از همکلاسی های دوران جوانی فرید بوده و اینک به زعم وی مرتکب گناه بزرگ و نابخشودنی ای شده که همانا بجا نیاوردن و نشناختن او بوده است. خط سیر داستان پس از ورود همزمان غواصان و پسر فرید به سیستان به گونه ای شوک آور عوض می شود و بیننده را در انتظار دیدن ادامه داستان زیبایی می گذارد که قبل از آن تجسمش کرده بود، ولی هر چه پیش می رویم، این جدایی از داستان اصلی عمیق تر و ماندگارتر می شود تا جایی که بیننده دیگر قبول می کند موضوع شیرین قبلی دیگر تمام شده است و قرار است فیلم حول یک داستان مرموز جدید پیش برود. فرید در این مرحله انگار با هدف جدیدی روبرو می شود و آن بنای رابطه ای دوستانه و عمیق با فرزندش و از سوی دیگر جذب وی به خودش و ساخت یک تصویر مثبت و درخشان از خود در ذهن وی است. این هدف جدید در همان آغاز با مانعی جدی روبروست که همان شیفتگی شخصیت پسر فرید، نوید (دارا حیاتی) به غواصان و کارهای آنهاست لذا قهرمان داستان چاره ای نمی بیند جز اینکه در ظاهر با فرزندش همراه و همدل شده و در باطن در جهت تخریب تصویر آنها در ذهن فرزندش اقدام کند. در این مرحله از فیلم، نقش نریشن ها یا بهتر بگوییم صدای ذهن فرید اساسی تر و مهم تر می شود چرا که تا قبل از آن صدای ذهن و زبان او با هم همسو و مکمل بودند، ولی اینجا جایی است که ذهن یک چیز می گوید و زبان چیزی دیگر و مخاطب کم کم پی به عمق فاجعه ضعف های شخصیت فرید می برد.

خط سیر نزولی اخلاقی و فکری فرید تا جایی ادامه پیدا می کند که بیننده کلا از او قطع امید کرده و دیگر از آن همدلی اولیه ای که با او داشته، نشانی نمی یابد و در نقطه حضیض سقوط اخلاقی او یعنی زمانی که نسبت به کاوه سوء قصد می کند، فرید کاملا در قامت نقش منفی داستان ظاهر شده است. بازی خوب بهمن پرورش (مصطفی) و فربد قبادی (کاوه) از همان ابتدا تواضع و خاکی بودن این دو فرد و غیرواقعی بودن قضاوت فرید نسبت به آنها را به خوبی نشان می دهد. نقطه حضیض سقوط اخلاقی فرید در تصاویر بازگشت او به اعتیاد همراه می شود. تصویر به کوه زدن هواپیمای مدل، استعاره ای است از چشم شستن بر تمام پروازهایی که او برای آینده خود و فرزندش متصور شده بود و جایگزین کردن آن هدف با انتقامی خشمگینانه و کور است.
یکی از نقاط قوت فیلم لوکیشن بدیع و نوآورانه آن است. احتمالا در کل تاریخ سینمای ایران فیلم هایی که در لوکیشن سیستان و بلوچستان ساخته شده باشند، به تعداد انگشتان دست نباشد که در مقابل انبوه فیلم های ساخته شده در تهران، خطه شمال کشور و حتی خوزستان، می توان آن را صفر فرض کرد. این انتخاب لوکیشن هر چند در کنار داستان، خود سرزمین محروم و مظلوم سیستان را مجددا به ایرانیان معرفی کرده است، از سویی می تواند نقطه ضعف فیلم هم به شمار برود چرا که ناخواسته کلیشه های منفی ذهنی در خصوص رابطه مستقیم “سیستان” و “اعتیاد” و “تریاک” را تثبت و تقویت می نماید. اگر حمید نعمت‌الله به عنوان سازنده اثر واقعا می خواست شعار “زنده باد سیستان” در ابتدای فیلم را به مرحله عمل برساند، برای موضوعی تلخ و مرتبط با اعتیاد، لوکیشن دیگری را انتخاب می کرد مثلا جایی مانند شمال کشور که هیچ گاه از جذابیت های آن برای فیلمسازان و مردم عادی کاسته نخواهد شد. چهره زخم خورده سیستان برای بازسازی نیاز به داستان هایی شیرین و انسانی که در عین حال محرومیت و ظلم تاریخی انجام شده به آن مردم خونگرم و دوست داشتنی را به تصویر بکشد مثلا ای کاش فیلمی شبیه “خانه دوست کجاست” عباس کیارستمی در آن فضا ساخته می شد.

نقطه ضعف فیلم بیش از هر چیز فیلمنامه ای ست که اجزایی غیرقابل باور و غیرطبیعی دارد. محور فیلمنامه حول کینه فرید نسبت به اشخاصی است که از آنها هیچ صدمه ای به وی نرسیده است. منطقا وقتی فرید در کنار گروه غواصی قرار می گیرد و ترس ها، سختی ها و خطرات کار آنها را از نزدیک می بیند، می بایست درک کند که کار مصطفی صرفا مصاحبه و تقدیر شدن و جلوه گری جلوی دوربین نیست و آنچه که او می دید، صرفا پوسته ای کاذب از کامیابی های وی بوده است. از سوی دیگر قاعدتا یک پدر کاملا شکست خورده و پاکباخته به راحتی می تواند دریابد که انتظار قهرمان بودن در دید فرزندش اصلا با عقل جور در نمی آید بنابراین صرف همراهی او در مسیری که او را به موفقیت و شهرت برساند، بیشترین و بهترین کاری ست که از او بر می آید. از سوی دیگر فیلمساز به این نکته کم توجهی کرده است که یکی از خصوصیات مشترک همه افرادی که در اعتیاد به ته خط می رسند، بی غیرتی و بی رگ شدن آنهاست و نمی توان از یک فرد معتاد این سطح از غرور و غیرت را انتظار داشت. معتاد در زندگی روزمره خود آن قدر نیش و کنایه و حرف های تلخ و صریح از دوست و آشنا و غریبه و همسر و خانواده می خورد که به اصطلاح پوست کلفت شده و کمتر محرکی می تواند غیرت او را به جنبش وا دارد، در این میان یکی از دلایل کینه شدید فرید به مصطفی که ناشی از باز نشناختن او توسط مصطفی است، چندان معقول و محکم به نظر نمی رسد. در عرف عادی اجتماعی چنین قصوری برای افراد معمولی و غیرمعتاد در حد یک گله و یا طعنه و متلک جای انتقام گیری دارد و نه بیشتر از آن. شاید بهتر بود فیلمنامه نویسان به جای چنین بهانه ای برای نفرت، علت محکم تری برای آن می جستند مثلا تصمیم به ازدواج مادر نوید می توانست محرک مناسبی برای یک کینه آتشین باشد. بازگشت کارمای اعمال و نیات پلید فرید به وی به صورت غرق شدن غیرمنطقی فرزندش با لباس غواصی بیش از حد، خارج از تصور و غیرمنطقی است، فرزند جوان فرید باید کلا تهی از عقل در نظر گرفته شده باشد که برای اولین بار با لباس غواصی به عمق دریاچه برود و خود را در آنجا گرفتار کند. در داستان به هیچ وجه مشخص نیست چرا وحیده پس از اتفاقی که برای نوید می افتد، راه خود را از شراکت با فرید جدا می کند و اصلا مشخص نیست او در طی این مدتی که این حوادث اتفاق می افتاده اند، چگونه از وقایع مطلع شده و نهایتا به این نتیجه رسیده است که باید رابطه خود با فرید را قطع کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.