به احترام تو کلاه از سر بر می‌دارم/ نگاهی به فیلم «چهره‌های ایرانی»

سینماسینما، منوچهر دین پرست

در ابتدا:

پرتره‌نگاری معمولا از زوایای متعددی صورت می‌گیرد. تعدد چنین موضوعی را باید در خود پرتره دید. چراکه هر پرتره‌ای دارای ماهیتی است که امکان تکثر و نگاه‌های متعدد را به او می‌دهد. برخی از کسانی که به پرتره‌نگاری روی می‌آوردند، تاکیدشان به زندگی‌نامه و سوانح اوست. برخی دیگر نیز نکات مهم زندگی و اتفاقاتی را که برای او افتاده، بررسی می‌کنند. برخی دیگر بررسی چیستی و ماهیت پرتره را در نظر می‌گیرند. این عده بر این باورند که فرد مورد نظر به دلیل اهمیت و ویژگی‌های منحصربه‌فردی که در اخلاق، منش و رفتارهای خود داشته، می‌توان از منظر شخصیت به او توجه کرد تا بتوان ضمن بررسی شخصیت، سایه او را در کارهایش نیز به‌خوبی مشاهده کرد. بر این اساس در گروه هنر و تجربه ۹ فیلم از ۹ فیلم‌ساز در کنار هم تشکیل یک مجموعه را داده‌اند. ۹ فیلمی که همه آن‌ها یک نقطه اشتراک دارند؛ مستندهای پرتره‌ای هستند درباره یکی از چهره‌های برجسته فرهنگ و هنر ایران. همین ویژگی مشترک آن‌ها را در اکران در کنار هم قرار داده است. «گلدونه، مش رحیم، صغرا و دیگران» فیلمی است درباره اسماعیل خلج، کارگردان تئاتر و از فعالان کارگاه نمایش پیش از انقلاب. «همایون» درباره همایون صنعتی‌زاده است که خیلی جاها می‌توان رد نگاه و عمل او را پیدا کرد، از جمله در انتشارات فرانکلین و مجموعه کتاب‌های جیبی پیش از انقلاب. «زنبورک در گام مینور» فیلمی است پیرامون حمید نفیسی، پژوهش‌گر عرصه سینما و محقق سینمای مهاجرت. «سلطان بی‌تاج و تخت بخارا» همان‌طور که از نامش پیداست، به شب‌های بخارا و بانی آن علی دهباشی می‌پردازد و «در جست‌وجوی صبح» درباره عبدالرحیم جعفری و موسسه انتشاراتی او امیرکبیر است. «او مثل هیچ‌کس نیست» به علی‌اکبر صنعتی مجسمه‌ساز پرداخته و «یمینی شریف نغمه‌سرای کودکان» عباس یمینی شریف را در نظر داشته و «یکی بود یکی نبود» درباره توران میر‌هادی از پیش‌گامان آموزش کودک در ایران و سرانجام «مکتب سقاخانه به روایت پرویز تناولی» ساخته جوان‌ترین عضو گروه درباره پرویز تناولی هنرمند و مجسمه‌ساز شهیر ایران است.

همایون ماندگار

مستند «همایون» که به کارگردانی پرویز کلانتری ساخته ‌شده، روایتی یک‌دست و جذاب از زندگی و فعالیت‌های همایون صنعتی‌زاده است. کارگردان ضمن بررسی شخصیت همایون صنعتی‌زاده فعالیت‌های فرهنگی، اقتصادی، انسانی و اخلاقی او را نیز بررسی کرده است. همایون صنعتی‌زاده (۱۳۰۴- ۱۳۸۸) از جمله چهره‌هایی است که طی دوران حیاتش بیش از آن‌که چهره‌ای فرهنگی یا خیری معروف باشد، او را باید اثرآفرینی مهم برشمرد. او از جمله کسانی است که در دوران حیاتش کارهای متعددی از موسسه انتشارات فرانکلین و کارهای اقتصادی مانند کاغذسازی پارس هفت‌تپه را راه‌اندازی کرد. حال با چنین وسعت فعالیت و اثرگذاری که او دارد، قطعا باید روایت نه‌تنها ناب و تکین باشد، بلکه روایتی دل‌نشین و جذاب نیز باید باشد. کارگردان با چنین آگاهی‌ای توانسته مستندی دل‌نشین از سیر زندگی و فعالیت‌ها و منش اخلاقی همایون صنعتی‌زاده در اختیار مخاطب قرار دهد. او با استفاده از یک راوی که صدایی دل‌نشین دارد، سعی کرده روایتی را که خود از زندگی صنعتی‌زاده متوجه شده، به مخاطب انتقال دهد. صنعتی‌زاده به‌ واسطه فعالیت‌های متعددی که داشته، اغلب سعی کرده از منظر انسانی و اخلاقی به جامعه خود نگاه کند. برای او ایران نیز از هر چیزی مهم‌تر بود. حتی در دورانی که بعد از انقلاب به زندان افتاد، سعی کرد ایران را از یاد نبرد. کارگردان بر این دو نکته بسیار تاکید داشت و سعی و تلاشش این بود که روایتی از فضای اخلاقی صنعتی‌زاده و رفتار حرفه‌ای او در قبال هر طرح و ایده‌ای را که ارائه می‌کند، نشان دهد. کارگردان با حضور برخی از چهره‌هایی که با صنعتی‌زاده ارتباط مستقیم داشتند، از گفته‌های آن‌ها نیز بهره برده و تدوینی نظام‌مند از سیر زندگی و منش اخلاقی صنعتی‌زاده داشته است. اگرچه باید اذعان داشت صنعتی‌زاده چهره‌ای بدون حاشیه بود، اما متاسفانه با دگرگونی‌هایی که در زمانه رخ داد، او نیز درگیر برخی از مسائلی شد که زندگی او را تحت‌الشعاع قرار داد. کارگردان نیز به‌خوبی بر این نکته واقف بود و سعی کرد اسیر چنین حاشیه‌ای نشود و اصل ماجرا را که همانا بازگو کردن بدون تحریف و اغراق از صنعتی‌زاده است، ارائه کند. به نظر می‌رسد با چنین توجهی است که مخاطب می‌تواند به روایت کارگردان از صنعتی‌زاده اطمینان پیدا کند. از سوی دیگر، کارگردان سعی کرده غیر از رفتارهای کاری صنعتی‌زاده نوع تفکر و اندیشه صنعتی‌زاده را نیز مورد توجه قرار دهد. همین نکته نیز بر قوت کار افزوده است. چراکه ما فقط با زندگی‌نامه‌ای صرف روبه‌رو نمی‌شویم، بلکه با اثری روبه‌رو هستیم که پژوهشی در حد توان برای بررسی لایه‌های فکری و اندیشگی صنعتی‌زاده را انجام داده است. شاید تمام این نکات باعث شده ما با پرتره‌ای بدون چالش و وقفه روبه‌رو شویم که مخاطب از دیدن این مستند نه دل‌زده شود و نه آشفته.

  سینمای نفیس

یکی از چهره‌هایی که در این مجموعه درباره او مستندی ساخته‌ شده، حمید نفیسی است. حمید نفیسی برای اصحاب سینما که بیشتر به فعالیت‌های دانشگاهی و آموزشی مشغول هستند، چهره‌ای مقبول و شناخته‌شده است. مریم سپهری، کارگردان مستند «زنبورک در گام مینور»، در اثر خود ضمن بررسی زوایای علمی آقای نفیسی سعی کرده بخشی از خاطرات و خصوصیات زندگی او را نیز به تصویر درآورد. او ضمن حضور در شیکاگو که محل اقامت او پس از انقلاب سال ۵۷ است، ضمن گفت‌وگوی مفصل با او توانسته روحیات و خلقیات نفیسی را نیز برای مخاطبان آشکار کند. نفیسی چهره‌ای چندان شناخته‌شده برای عموم جامعه نیست، اما تلاش‌ها و کوشش‌های او برای سینمای ایران امری ستودنی است. او مولف کتاب «فیلم مستند» است که به قول خانم سپهری کتاب بالینی چند نسل از علاقه‌مندان سینمای مستند بود و دوره‌ای همه مستندسازان کتاب دکتر نفیسی را که به شکل افست بعد از انقلاب چاپ‌ شده بود، می‌خواندند. نفیسی بعد از انقلاب به ایران نیامد و به عبارتی، ایشان بیش از ۵۰ سال است که در ایران نبوده، اما ارتباطش با فرهنگ و زبان ایرانی قطع نشده و آثار هنری ایرانیان، به‌خصوص سینمای ایران، را نیز پی‌گیری می‌کند. در این مستند که بخشی از آن نیز در اصفهان- که اغلب اقوام نفیسی در آن زندگی می‌کنند- تصویربرداری شده، سعی شده بیشتر خصوصیات زندگی نفیسی برای مخاطبان روایت شود. اگرچه برای مخاطبان پی بردن به خصوصیات و خلقیات نفیسی می‌تواند جذاب و حتی درس‌آموز باشد، اما مستندساز می‌توانست بخش بیشتری از مستند خود را به روایت نفیسی از اوضاع گذشته و حال و آینده سینمای ایران اختصاص دهد. چراکه نظرات او نه‌تنها جنبه آموزشی دارد، بلکه تجربه تاریخی نیز در دل آن نهفته است. نفیسی که کتاب مهم و ارزشمند تاریخ اجتماعی سینمای ایران را در چهار جلد نوشته، کاری درخور ستایش برای سینمای ایران انجام داده است. کسی که ۳۷ سال از وقت خود را برای چنین اثری گذاشته است، قطعا تجربه‌های متعددی از سینمای ایران دارد که برای مخاطبان آموزنده و جذاب خواهد بود. اگرچه پرتره‌ای که از نفیسی در این مستند ساخته ‌شده، کاری درخور توجه است.

  در جست‌وجوی صبح

روایت، روایتی دردآور و جان‌کاه است. کسی که عمری را برای خدمت به فرهنگ و هنر و معرفت این سرزمین گذاشته و سرانجام آن غم و رنج است. اما تمام ماجرا درد هم نیست. آن‌ سوی دیگر طلوع صبحی دل‌انگیز و باطراوت و به ثمر نشستن درختان معرفت است. درختی که به ‌واسطه تلاش‌ها و کوشش‌های عبدالرحیم جعفری به بار نشست. مستند «در جست‌وجوی صبح» روایتی یک‌دست و بدون چالش از زندگی عبدالرحیم جعفری، بنیان‌گذار انتشارات امیرکبیر، است. این مستند که به کارگردانی مهرداد شیخان آماده ‌شده، توانسته مخاطب را ضمن درگیر کردن با شخصیت جعفری که استوار و خستگی‌ناپذیر عمری برای نشر آثار فرهنگی و عملی گذاشته، او را به ‌مثابه کسی معرفی کند که می‌توان ثمره عمرش را اکنون به نظاره نشست. اما رویدادی که باعث شده جعفری بسیار مورد توجه قرار گیرد، حوادث بعد از انقلاب است. پس از انقلاب انتشارات امیرکبیر مصادره شد. انتشارات امیرکبیر که ثمره عمر جعفری بود، او را در موقعیتی قرار داد که آن‌ها را ازدست‌رفته دید. بر این اساس روایت زندگی او به دو بخش قبل و بعد از انقلاب در این مستند تقسیم ‌شده است. این مستند ضمن گفت‌وگوی مستقیم با او که اکنون در میان ما نیست و از این دنیا رفته، خاطره‌ای را به یادگار گذاشته که می‌توانیم تاثیرات و فعالیت‌های او را در این سرزمین به‌دقت بنگریم. انتشارات امیرکبیر از جمله ناشران موفقی بود که بسیاری از آثار ایرانیان و صاحبان قلم و معرفت و شاعران و نویسندگان را که در ابتدای راه بودند، به چاپ رساند و اکنون ‌که ما بعد از گذشت نیم ‌قرن به آن‌ها نگاه می‌کنیم، متوجه شجاعت و جسارت عبدالرحیم جعفری و نگاه ژرف او به فرهنگ و هنر این کشور می‌شویم. این مستند را می‌توان از جمله مستندهایی دانست که توانسته ضمن ارائه روایتی یک‌دست از زندگی عبدالرحیم جعفری و آشنایی با خلقیات او، ما را با تاریخ نشر معاصر ما و آشنایی ایرانیان و نشر نوین آشنا کند. تاریخ نشر ایران اگرچه دارای قدمتی قابل ‌توجه است، اما اگر قرار باشد این تاریخ نوشته شود، قطعا نام عبدالرحیم جعفری بخشی از آن خواهد بود.

  من یار مهربانم

بعضی فیلم‌ها و مستندهای پرتره بیش از آن‌چه درباره کسی باشد، بیشتر یاد و خاطره کسانی است که روزگار ما، به نیکی با نام و اندیشه‌های آن‌ها گذشت. مستند نغمه‌سرای کودکان اثر هومن ظریف برای نسل ما یادآوری و نوستالژیک است. کسی که مهم‌ترین شعرهایش را در کتاب‌های درسی می‌خواندیم و به قول هوشنگ مرادی کرمانی که در این مستند می‌گوید: «نمی‌شود یمینی شریف را خط زد. نام او در فرهنگ و ادبیات کشور برای پنج نسل وجود داشته و خواهد داشت. ما نمایشگاه کتاب را با نام یار مهربان یعنی یکی از شعرهای مشهور او بر پا می‌کنیم. چگونه می‌توان او را فراموش کرد.» این فیلم مستند مروری است بر تاریخ ادبیات و آموزش ‌و پرورش کودکان ایران از آغاز قرن اخیر. کارگردان اگرچه نام یمینی شریف را سرلوحه مستند خود قرار داده، اما با پژوهش و تحقیقات جدی توانسته ضمن گفت‌وگو با افراد بسیاری تاریخ ادبیات کودکان این سرزمین را که از دوره‌های پیش آغاز شده بود، به تصویر کشد. در این مستند، تجربه‌های تلخ مدرسه و مکتب، دوران سخت کودکی، آشنایی‌اش با فرخی یزدی و تجربه معاشرت با آن شاعر شوریده آزادی‌خواه، شیفتگی او به آهنگ کلمه‌ها و سرودن شعر در دبستان و رشد علاقه‌اش به ادبیات کودک مورد پژوهش قرار می‌گیرد. هم‌چنین در بخشی از فیلم به وقایعی که یمینی شریف را به ادبیات کودکان دل‌بسته و متعهد ساخت، پرداخته‌ شده و نقش او در پیدایش اولین مجله‌های کودکان مثل «بازی کودکان»، «دانش‌آموز»، «مجله سازمان جوانان شیر و خورشید» و «کیهان بچه‌ها» مورد بررسی قرار می‌گیرد. با تمام این نکات باید اذعان کرد این مستند فارغ از آن‌که توانسته پرتره‌ای جذاب از یکی از چهره‌های فرهنگی در حوزه ادبیات کودک باشد، راوی بخشی از ناگفته‌های این سرزمین و شعرها و مطالبی است برای کودکانی که برای نسل امروز تربیت شدند. از سوی دیگر، این مستند توانسته به‌ مثابه مانیفستی روزگار ادبیات کودک فعلی را از منظرهای مختلف نیز با دوران آشنایی ما با ادبیات کودک مقایسه کرده و تفاوت‌های آن را به‌خوبی بیان کند.

  زیارت بخارا

«سلطان بی‌تاج و تخت بخارا» عنوان یکی دیگر از مستندهایی است که در مجموعه مستندهای «چهره‌های ایرانی» ارائه ‌شده است. این مستند بیشتر به فعالیت‌های فرهنگی علی دهباشی به‌خصوص دیدارها با اصحاب قلم و فرهنگ و شب‌های بخارا اختصاص دارد. این مستند که به کارگردانی مسعود جعفری منجیلی تهیه‌ شده، انتخابی جالب به لحاظ ژورنالیستی است. ما در این مستند بیشتر با کسی آشنا شویم که به‌ نوعی سال‌هاست عمر خود را برای خدمت‌گزاری به اصحاب فرهنگ اختصاص داده است. علی دهباشی از جمله کسانی است بیش از ۲۰ سال است که مجله‌ای با نام بخارا منتشر می‌کند و نشست‌های فرهنگی او برای علاقه‌مندان آن، آشناست. این مستند فارغ از نکاتی که اشاره شد، می‌توانست روایتی از اوضاع فرهنگی معاصر و نوع تعامل با کسانی که چنین فعالیت‌هایی را در جامعه انجام می‌دهند باشد، اما متاسفانه ما نه شاهد پژوهش جدی و درخور توجهی هستیم و نه روایت‌ خاصی که بتوان به آن استناد کرد. اگرچه باید اذعان کرد انتخاب چنین فردی قابل ‌توجه و تقدیر است.

  قفل و قفس

یکی از مهم‌ترین گرایش‌های هنر مدرن ایران گرایشی است که از آن با عنوان سقاخانه یاد می‌شود. گرایشی که نقاشان مدرن ایرانی با الهام از سنت ایرانی ساختند و در دهه‌های ۳۰، ۴۰ و ۵۰ به خلق آثاری پرداختند که از آثار ماندگار هنر مدرن ایران است. حسین زنده‌رودی، فرامرز پیلارام، رضا مافی، منصور قندریز و پرویز تناولی از ستارگان گرایش سقاخانه محسوب می‌شوند. امیرحسین بهبهانی در مستند «سقاخانه به روایت پرویز تناولی» چنان‌که از عنوانش پیداست، مکتب سقاخانه را از زبان پرویز تناولی روایت می‌کند. اگرچه باید گفت که تفاوت‌هایی بین فیلم پرتره و بیوگرافی وجود دارد و این مستند به قصه زندگی یکی از بزرگان هنر معاصر می‌پردازد. تناولی که خود در این فیلم حضور دارد، توانسته ضمن گزارشی از زندگی و زمانه‌اش، نوع آشنایی‌اش با هنر مجسمه‌سازی و به‌خصوص مکتب سقاخانه را به‌خوبی توضیح دهد. ما در این مستند به‌خوبی متوجه می‌شویم که هنرمندان ایران معاصر به دو گروه متفاوت تقسیم می‌شوند؛ دسته اول هنرمندانی که پیرو مکتب سقاخانه بودند، و دسته دوم هنرمندانی که پیرو این مکتب نبودند. سقاخانه جریانی هنری بود که در دهه ۱۳۴۰ شمسی با استفاده از عنصرهایی از هنر مدرن و برخی از عنصرهای تزیینی هنرهای سنتی و دینی، در ایران شکل گرفت. در جریان نوسازی ایران و درگیری‌های سنت‌گرایان و هواخواهان مدرنیته، عده‌ای از هنرمندان نوآور، مکتب جدیدی را بنیان نهادند که تاثیر شگرفی بر دگرگونی‌های هنر نوگرای ایران و حتی نوآوری‌های عرصه خوش‌نویسی از خود باقی گذاشت. این هنرمندان در جست‌وجوی تعریف دوباره‌ای از زیبایی‌های ملی و سنتی برآمدند، یا به بیانی دیگر، این هنرمندان با عشق به زوایای فرهنگ ملی و نگاهی گسترده به فرهنگ جهانی به فکر افتادند که مکتبی ملی- بین‌المللی تاسیس کنند و حتی شاید بدون تمهیدی اولیه و به صورتی طبیعی به‌ سوی تاسیس مکتب فوق کشانده شدند. رویکرد اینان به اشیا و عناصر بصری محیط اطراف زندگی مردم که در سقاخانه و زیارتگاه‌ها و اماکن مذهبی وجود داشت، باعث شد از این اشیا در فضای معاصر تعریف مجددی به عمل آید و در سامان‌دهی تازه و بدیعی، به مکتبی جدید و قابل ‌قبول و سرشار از نوآوری تبدیل شود. یکی از هنرمندانی که در این راه بسیار کوشش کرد، پرویز تناولی است. تناولی بیشتر به‌ عنوان یک مجسمه‌ساز مطرح است تا یک نقاش. مجموعه آثار او طیف بسیار گسترده‌ای دارد و شامل مجموعه «هیچ»، «قفل و قفس»، «دست‌ها» و… است که در زمره برترین آثار وی قرار دارند. آثار او تلفیقی از سنت و مدرنیته است که به بهترین وجه نمود پیدا کرده و می‌توان گفت میراث‌دار فرهنگ و تمدن ایران گذشته است که ما را ‌مانند پلی به آینده وصل می‌کند و آیندگان بی‌تردید آثار او را به‌ عنوان میراث ملی خود محسوب خواهند کرد. این فیلم با یک تیر دو نشان زده است. یکی این‌که زندگی تناولی را برای مخاطب گزارش کرده و دیگر این‌که ما با مکتب سقاخانه آشنا می‌شویم؛ مکتبی که برای بسیاری از اصحاب هنر درخور توجه و تامل است.

  یکی بود، یکی نبود

درباره توران میرهادی و علاقه او به کودکان و نوجوانان هر چقدر هم بگوییم، گویی کم است. بانویی نیکنام که عمر عزیز خود را به تدوین فرهنگ نامه کودکان و نوجوانان گذاشت. اثری ارزشمند که جزو آثار درخور توجه در کشور ما محسوب می‌شود. در این مستند که توسط غلامرضا کتال ساخته ‌شده، ما با زندگی و زمانه میر‌هادی و چگونگی شکل‌گیری فرهنگ نامه کودکان و نوجوانان و اهمیت آن آشنا می‌شویم. تصاویری که در این مستند ضبط‌ شده، مربوط به سال‌های ۸۳ و ۸۴ است و میرهادی که خود را ادامه‌دهنده راه جبار باغچه‌بان می‌داند، خاطرات زندگی خود را بازگو می‌کند. این مستند به‌ گونه‌ای فراهم آمده که بیان‌گر حال‌وهوای بانویی سال‌خورده با دستانی لرزان است که از همه ‌چیز می‌گوید. از سرنوشت و سرشت دورانی که ما را با خود به عالم کودکانی می‌برد که در باب و اهمیت آن بسیار باید گفت. در این فیلم، آرامش توران میر‌هادی که در رفتار مهربانانه و سخن او مشهود است، به آرامش درونی فیلم تبدیل ‌شده است. هر چند فیلم شرح درون پرغوغا و زندگی پرملال ایشان نیز هست. خانم میر‌هادی در آخرین نگاه به دوربین اظهار امیدواری می‌کند که هیچ‌وقت جنگ نشود. او هنگام ادای این کلام در واقع خاطرات داستانی ضد جنگ را که در کودکی خوانده بود، به یاد می‌آورد و انتخاب آن برای انتهای فیلم، به گمانم شایسته‌ترین گزینش برای صحنه پایانی فیلمی درباره یک شخصیت تاثیرگذار فرهنگی و اجتماعی است.

او مثل هیچ‌کس نیست

«او مثل هیچ‌کس نیست» به کارگردانی سید‌هادی موسوی درباره یکی از فرزندان خانواده صنعتی است. علی‌اکبر صنعتی کودک یتیمی بود که در یتیم‌خانه صنعتی کرمان بزرگ شد و بعدها به مدرسه صنایع مستظرفه تهران رسید و یکی از بزرگ‌ترین نقاشان و مجسمه‌سازان معاصر شد. موزه صنعتی در کرمان و موزه صنعتی در میدان توپخانه تهران که به‌تازگی پس از چند سال بازگشایی ‌شده است، نمایشگاه نقاشی‌ها و مجسمه‌های علی‌اکبر صنعتی است. صنعتی یکی از نقاشان و مجسمه‌سازان قدیمی ایران است و شاگرد ابوالحسن خان صدیقی بود. او تا پایان عمر عضو پیوسته فرهنگستان هنر ایران باقی ماند و در سال ۸۵ درگذشت. این مستند با دقت و دل‌بستگی کارگردان توانسته روایتی از زندگی صنعتی ارائه کند. او با بازآفرینی برخی از صحنه‌های زندگی صنعتی به‌خصوص دوران کودکی نمایشی را برای مخاطب فراهم ساخته که به همراه راوی فیلم ما را به لایه‌های زندگی تودرتو و پر از مشقت صنعتی می‌برد. مستند اگرچه از تصاویر صنعتی بهره برده و بر غنای آن افزوده ‌شده و کسانی نیز صحبت‌هایی ارائه می‌کنند، اما باید اذعان داشت که پرتره‌ای هنری از زندگی صنعتی برای مخاطب ساخته‌ شده است. ما در این مستند با نحوه فعالیت‌های صنعتی به‌خصوص در حوزه آبرنگ نیز آشنا می‌شویم. صنعتی در نیمه دوم عمر، میان نقاشی رنگ روغن و آبرنگ، به فکر اعتبار بخشیدن به نقاشی آبرنگ افتاد. به‌ گونه‌ای که آرام‌آرام آبرنگ‌هایش منزلت مکتب شدن را یافت. مکتب نوین آبرنگ صنعتی، تحولی بود بنیادین و شگفت‌انگیز که بی‌اغراق نسلی را در عرصه نقاشی رهرو خویش ساخت. او تنها هنرمندی در ایران است که نامش روی دو موزه ثبت ‌شده است. موزه‌ای در کرمان که بر سردرش نوشته‌اند موزه علی‌اکبر صنعتی و دیگر موزه‌ای که گرچه نامش بر بالای آن نیست، اما همه آن را به نام موزه صنعتی تهران می‌شناسند. از تابـلوهای آبرنگ او می‌توان به آقا سیدحسن، به شوق پرواز، یک جهان رنـگ و نقش، زنـدگی بـا آبرنگ، شبان و موسی کوه و دشت، می‌شود دوست داشت، زندگی در مرداب، اسب تنها در دشت، عاشقان گل، آن یادها که رفت، سپیده‌دم دهکده، یاد ایام کودکی، باغ بی‌حصار، پناه، جمعه سبز و… اشاره کرد.

خلج و عالم تئاتر و خاک صحنه

«گلدونه، مش رحیم، صغرا و دیگران» مستندی درباره اسماعیل خلج است؛ نمایشنامه‌نویس صاحب سبکی که آثارش عموما در قهوه‌خانه‌ها و مکان‌های پست ته شهر، میان ولگردان، قاپ‌بازان و مطرودان می‌گذرد. او با زبانی به‌غایت عامیانه، گزنده و درعین‌حال پالوده به پلشتی زندگی مردمان تیرهروز طبقه فرودست می‌پردازد، تا حدی که می‌توان گفت خلج نمایشنامه‌نویسی ناتورالیست است. او متاثر از رئالیسم گورکی نیز هست و هم‌چنین روحی شاعرانه بر کارهایش حکم‌فرماست. ما در این مستند ضمن آشنایی با زندگی و آثار خلج با روحیات و خلقیات او نیز آشنا می‌شویم که چگونه در عرصه هنر به‌خصوص تئاتر توانسته دوام آورد. همایون امامی که این مستند را تهیه ‌کرده، از جمله مستندسازانی است که سال‌ها به تدریس مستند در دانشگاه‌های ایران مشغول بوده و بسیاری از فارغ‌التحصیلان مستند کلاس‌های او را گذرانده‌اند. امامی در مستند «گلدونه، مش رحیم، صغرا و دیگران» روایتی از خلج به مخاطبان ارائه می‌کند که می‌توانیم با او همراه باشیم. البته باید تاکید کرد که این مستند در صورتی ‌که از غنای پژوهشی بیشتر برخوردار بود، می‌توانست بیش از آن‌که درباره خلج باشد، روایتی از تئاتر نوین ایران معاصر نیز باشد

منبع: ماهنامه هنروتجربه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.